![](https://editor.khunamun.ir/wp-content/uploads/2018/10/wallpapersden_edited-300x169.jpg)
در زمان های قدیم، شبی یکی از فرماندهان که به سختی در جنگ مجروح شده بود، رو به ماه کرد و گفت ماه قشنگم، دیدن تو دردهای انسانی رو مسکن است و غرق شدن در نور تو آرامشیست دست نیافتنی…ای کاش ما هردو از یک جنس بودیم و میتوانستیم ساعت ها در آغوش هم به چشمان هم خیره شویم و تو مرا از مهتاب لبخندت مسرور کنی…
اون شب اون فرمانده جان سپرد و سال ها بعد، فردی بسیار شبیه به آن فرمانده، یک ماه زیبا در لباس انسان پیدا کرد…
____
#داستان_خیلی_کوتاه
#مازیار_شاهسون
لینک داستان به زبان انگلیسی: