یه چند ماهی از اینکه مدیر آپارتمان شده بودم نگذشته بود که این همسایه ها در اقدامی شورشانه (که بعدا حتما تلافی شو سرشون در میارم) گفتن ما باید یکیو داشته باشیم که به شما نظارت کنه…چون ما پول شارژ میدیم اما نمیبینیم شما باهاش چیکار میکنی و…
– یعنی باید همچین میزدمشون که نتونن حرف بزنن ولی خب حیف که من آدم ماخوذ به حیایی ام و خیلی به دموکراسی معتقدم، واسه همین قبول کردم اما نماینده شونو خودم انتخاب کردم، اصغر نصفه! کلا این بشر فقط زبون داره، پخ کنی سه متر رفته رو هوا.
خلاصه آقا یه روز داشتم رو پشت بوم که الان دیگه اختصاصی خودم شده و بقیه همسایه ها حق ندارن پاشونو اینجا بذارن جوج میزدم که دیدم کله اصغر نصفه از لای در اومده بیرون که اقا کارتون دارم.رفتم میبینم داره میگه چرا شارژو گرونتر کردید و…. اصلا اینا انگار نمیفهمن آپارتمان داری خرج داره، اصلا همین منقل آجری ای که روش جوج میزدم خداتومن پولش شد…
دیگه منم اعصابم خرد شد یکی زدم پس کلش گفتم تو برو اون پسر بچه فاسدتو جمع کن که تو حیاط داره با دختر طبقه دومی فوتبال بازی میکنه.
اصغر نصفه: پسر من هنوز سه سالشه
من: فساد سن نمیشناسه !! برو این بچه ها رو از تو حیاط جمع کن…
دیدم اینا اعصاب نمیذارن که دو دقیقه برای خودم باشم، گفتم چرا اصلا به خودم زحمت بدم جوج درست کنم، میرم به خاطر این کار قبیحشون با پول شارژاشون که تو حساب منه بیرون یه جوج میزنم بلکه به آرامش روحی برسم.همینطور که از تو حیاط داشتم میرفتم سمت پارکینگ اختصاصی خودم یه هو یه توپی محکم خورد تو سرم….فلون فلونتون کنن بچه های (بـــــوق)حالا از فردا با قوانین جدید برای اینا هم دارم عنترای تول(بــــــوق).
ارادتمند
نویسنده، مازیار شاهسون پور